n نوشته ها

نوشته های بدون موضوع واحد

n نوشته ها

نوشته های بدون موضوع واحد

بخاطر بی کفایتی مجریان قانون

کارمون به جایی رسیده که میگم

کاش بجای مجریان قوانین ایران

طالبان بود، یک ماهه جمع میکرد

فکرش رو بکن ایران میشد همون

ایران قبل.

 


یه روزی آرزوم این بود:

○از مسکن مهر در بیام
مسکن مهر پر از مهاجر،
مهاجر های مستاجر که،
هر چند ماه چند تاشون
میرن دائم جدید میاد...

اوایل از اینکه پنجره ها
روبروی هم هستند و یا
از دیوارها صداها میره،
و همچنین سر و صداها
بی نظمی بی فرهنگی...


ولی حالا خدا رو شکر...
چرا؟
چون راحت شدیم رفت
اما...
دغدغه من عوض شده،
دیگه نگرانی من بزرگتر
شده!
چون همه جا پره از یک
عده که بی آبرو شدند و
براشون هم مهم نیست!
نگرانم اگر فردا روز، یک
بچه متولد کنم توی این
ناهنجار ها بزرگ میشه.
لعنت بهشون که نه آبرو
نه دین و ایمون نه خدا
هیچی نمی شناسند.
تازه ذوق اینکه از اینجا
میریم شهر ازم گرفتند.
دیگه خوشحال نیستم،
برای هدفی که دو سال
پیش داشتم و نشد اما
الان شد.

انگار همش باید مشکلم
بزرگ تر بشه بطوری که
حل مشکلات قبلی زیاد
به چشم نیاد.
پس امیدوارم روزی هم
برسه طی سال های بعد
مشکل رم کردن عده ای
ناهنجار و تربیت شون،
با تدابیری برطرف بشه.
هرچند مشکل نمیخوام،
ولی ارزشش رو داره که
مشکلم طبق فرمولی به
عرض رسوندم دو برابر
ولی مشکل بی حجابی،
کاملا ریشه کن بشه بره
پی کارش به امید خدا.

 

 

چه هست این


قحطی پارچه است این
چه هست این
قحطی یار است
چه هست این

 

چه هست این
مردم بیمار 
چه هست انگار
گرفته روی دل زنگار

نمیدانم شوم بر این زمین خیره
یا
بر در و دیوار
چه هست این وضع ناهنجار
چه هست این نسل ولنگار

بگریم زار من هی زار
از این آزار ها بیزار
چه کردید ای سبک مغزان
بریزم خاک بر سرهایتان
خروار ها خروار

بی حجابی خر است،

و پلیس هم خر است

آپارتمان هم خر است

مسکن‌مهر خرتر است

و اسنپ نیز خر است

مسافرش خرتر است.

بیکار ماندن خر است

بیگاری ها خرتر است

سفر نرفتن خر است،

گرانی خانه خر است

قیمتگذاری خر است،

بی پولی خرتر است،

مسئول هم خر است

 

 

خانه ندارم که ندارم

چه گران است چه نه

این به شما چه

یار نداری که نداری

چه فلان و چه نه

باز به ما چه

نیاز داری برو پشت درب بسته

به جامعه چه کار داری بسه بسه

کم تر محیط زندگیمون رو خراب کن

برو بده نه اینجوری وسط خیابون

بمیری راحت شن همه تو ای سلیطه

ریدی توی زندگی همه هالیته؟؟؟؟؟

بی حجابی بی غرض یا با مرض
جمله مرد و مردمان کردست عوض

بی حجابی آتش اندر جنگل است
بی حجاب یک باکتریِ انگل است

این کرونا هرکجا سر می کِشد
قلب پاک هر مسلمان می کُشد

پاد زهرش چیست این وضع خراب
نقشه هامان می کند نقش بر آب

نقشه های خوب در سر داشتیم
بذر عشقی در دل خود کاشتیم

عشق آمد ناگهان سیلاب شد
غافل از آن که زمین مرداب شد

بی کلانتر شد زمین، قورباغه ها
همه هفت تیرکش میان ساقه ها

ساقه های عشق ناب احمدی
دسته گل های گل محمّدی

هم محیط عشق ما نابود شد
هم همه اهداف ما مفقود شد

ما برای رشد عالی ما شدیم
با تعالی راهی فردا شدیم

ای دریغ از آنکه فردا را ربود
این همان رویای پاک ما نبود

ما برای گسترانیدن دوان
ریشه در این خاک می کردیم روان

گرده افشانی ما پایان گرفت
آفت افتاد و همه دامان گرفت

هر مسیری را برفتم سنگ بود
بی حیایی، بی حجابی، ننگ، بود

هر کلامی می فشاندم جنگ بود
دور می گشتم من از آن زودِزود

سهم ما در لاله زار عاشقی
شد لگد پرتابی نا لایقی

که برای همسر و فرزند خود
ارج و قرب و ارزشی قائل نبود(نَبُد)

درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قصد جان کنند
خانه ی آباد ما ویران کنند

اخم من را چون تماشا می کنند
عیب خود را هم مبرّا می کنند

تیغ برّان در زبان جنده است
میلت ار نیست میتوان آن دیده بست

تا به کی هر کوی و برزن جندگی
دید نتوان بست با شرمندگی

زیر پای ما اگر هموار بود
لیک در چمانمان کم خار بود

خار چشم عاشقان این جندگان
دشمن دینداری و دین جندگان

 

هم برینم، روی موی بی حجاب
هم بشاشم، تا بگردد بی حساب

ریده بر آرامشم، این بی حجاب
نقشه های من همه، نقش بر آب

از خدا می خواستم، هر روز که
روزها نه، بلکه شبها هم بخواب

جای بالش، شب بغل همسر کنم
شب به رویا روز میدیدم سراب

ای دریغ از نوگلی شاداب و ناب
جای آن امروز میلیون ها شباب

نه بخواب و نه به رویا و سراب
با دوصد ناز اینهمه رنگ و لعاب

می دهند هر روز و شب ما را عذاب
من ندارم دیگر از این وضع تاب

یک سفر رفتیم و آن ماه عسل
از سفر از آن به بعد شد اجتناب

هر کجا پر گشته از هر بی حجاب
هر کجا بحر و همه برّ شد خراب

می نویسم از قشنگی از ثواب
خاطرات خوب رفته روی قاب

ای نظامی و نظامِ غرق خواب
ای بسیجی ای سپاهی تو بخواب

در برون کشورت داری شهاب
در درون کشورت هم کن شتاب

 

 

دوست دارم از چیزایی که دوست دارم بنویسم

شاید ضمیر نا خود آگاهم یا به اصطلاح کائنات

بشنوند و تاثیر در جهت تحقق داشته باشه برام

دوست دارم خونه داشته باشیم حتی روستایی

دوست دارم ماشین باری بگیرم بار ثابت بخوره

دوست دارم با عشقم یعنی همسرم بریم هرشهر

دوست دارم بی حجابی تموم بشه وقتی میریم

دوست دارم دیگه مجبور نشم بی حجابی ببینم

دوست دارم اصلا کار بهتری داشته باشم ولی...

دوست دارم برم سرکار اما بیاضافه کار و جمعه

دوست دارم فعلا بخوابم خوابم میاد بقیش بعدا

 

یه روزگاری عشق نداشتم،

ولی همه خوب بودن...

از بقال سر کوچه بگیر،

تا همسایه ها و فامیل و...

 

نمیشه هم خر رو خواست،

و هم خرما رو خواست.

چیزی تو دنیا ۱۰۰٪ نیس

هیچی صفر و صدی نیست

 

برای مثال وقتی من میگم،

خانومی که بد پوششی

تو یک جنده هستی اما

درصد جندگی کمتری داری.

 

اما آخرت هم غم هم شادی

صد در صد خواهد بود.

امید است در آخرتمون،

جزء۱۰۰٪ شاد ها باشیم.آمین

 

 

 

 

در این مدتی که اسنپ کار می کنم،

کوچه های پایین شهر اغلب باریکه،

بالا شهر سربالایی و سراشیبی تند!

 

همه راه ها هم به یک سو شیب دار

و پر از چاله چوله دست انداز است

اما حرفم اینا نیست.🤔حرفم اینه:

 

خونه های مسکن مهر رو ریدن ولی

چرا درس از این سبک خونه سازی،

اینکه پنجره‌ها رو به همن نگرفتن؟

 

الان توی مسکن ملی رفتم و دیدم:

پنجره خانه ها روبروی همدیگه اند

این یعنی دید دارن اگه پرده نزنیم.

 

میتونستن هر طبقه ۲ واحد بسازن

نه ۴ تا یا بیشتر، و بعد از یه سمت

یعنی از یک کوچه پنجره در بیارن.

 

از وقتیکه که در مسکن مهر هستم،

همهء پنجره ها رو پرده بستم چون

اگه نزنم آمار وسایل و لباسمم دارن

 

روزی وارد خونه میشن همهء دار و

ندارمون رو میبرن.بگذریم که زنمم

دید می زنند.پنجره‌ها غربی هستن.

 

مهندس کشور داره چی کار میکنه؟

از غرب کپی میکنه تا مردم خونهء

هم رو دید بزنند؟ بی غیرت بشن؟!

 

بالاخره هر خونه روشنایی و نوری

لازم داره و نمیشه پرده ها را بست

پس چی کنیم کور شدم فقط صدا

 

ولی دریغ از تصویر،مثل کوریم که

همش صدا ها رو از پشت پرده ی

اتاق می شنوم نه تصویر شون رو

 

 

 

 

 

 

 

شکی نیست🤔

در این که عده ای در

پست های مختلف هستند،

دزدی و سوء استفاده می کنند

و پول های‌ کلان به جیب می زنند.

و اصل زندگی رو فقط اونها می کنند!

بقیه یا ازدواج نمی کنند یا کرده یا نکرده

فقط با کمترین توقع و بی اطمینان ترین شغل

به ادامه حیات و زنده مانی می پردازند..

غم انگیزه که جوان وقت ازدواجش

یا به درس مشغوله یا به سربازی

تاسف آوره که استخدام فقط

برای عده ای محدوده اما

غم انگیز تر اینه که ما

دیر ازدواج کردیم

جوانهای دیگه

اکثرا نکردن!

الان اغلب

یا خرابن

یا جنده

🤦‍♂️

شکی نیست🤔

خیلی از مردم با سختی

خیلی از جوانان بدون اطمینان

شغلی رو انتخاب کردند زنده بمونند

در حالی که عده ای دیگه در ادارات و...

در مشاغل دولتی و رسمی حقوق ثابت دارند.

اونها که وضعشون خوبه طرفدار وضع موجودن

و بقیه نیستند و دائم در اعتراض بودند و هستند.

🤔شکی نیست

در این که از وقت چیده شدن میوه ها گذشته

جوانان مانند میوه ها خراب شدند ولی

با اینکه درک می کنم جنده باشند،

و درک می کنم همه معترض اند.

هر چند مخالف مدل اعتراضم،

درک نمی کنم که دو رو اند.

با خودشون چند چندن؟

خوشونو فریب میدن

اون ها خراب شدن

جنده اند و باید

قبول کنند که

خراب اند

و جنده.

خراب.

جنده.

🤦‍♂️

با وجود اینکه از تو دل چرکینم
هر چه می آید سرم ز چشم تو می بینم
با وجود آن که گاهی خوش و گاه
می کند قسمت دنیای بدت غمگینم
هر طرف می روم آخر به تو بر می گردم
تویی معبودم و مخلوق و خدای دینم
کاش این فلسفه و حکمت تو سخت نبود
من به آینده ی این مردم بد بدبینم

وقتی تمووم فکر و ذکرت غمه
فرصت واسهء عاشقی هم کمه
عاشقی تو این زمونه پر خرجه
دنیا پر از فساد و هرج و مرجه
ماهواره‌ها فسادو ترویج میدن
گوش به اونا آدمای گیج میدن
بعضیا از خارج و بعضی داخل
دامن زدند به بعضی از مسائل
عاشق واقعی تو این زمونه
کاری کردن دیگه اصلا نمونه
همش شده چشم چرونی جامعه
باید بخونیم واسه عشق فاتحه
آرایش و بدن نمایی مد شد
مخالفش فقط علیِ غُد شد
حاج علی تون هم اسیر یه عده
مسافر بی حجابه شرمنده
از چی بگم همه اسیر نون اند
اگر نباشن پس اسیر کون اند
ریخته توی خیابونا گوت وِرَن
زیاد نرو دور دورا دم درَن
امروزا تا پات رو بیرون میزاری
چشمات میشه مثل تفنگ شکاری
به هر طرف نشونه میره هر جا
از سر لخت بگیر تا لختی پا
انگار همگی آب حوض کش شدن
غوره نشده همه کشمش شدن
رسم جدید دخترا همینه
جوراب نپوش یکی پاتو ببینه
عاشق پاهای بلوریت بشه
نمیدونن میگن دختره لشه

آدما همه مثل لاشخورن
همه باهم همدیگه رو میخورن
خاصیت آدما مثل خاکه
هر کی پاکه جسمش صد چاکه
حمله کنان میرن هرکجا
به کجا دارن میرن همه؟ ناکجا
از آدم بودنم خسته ام...
و تنها به خانوادم وابسته ام...
پلیس مترسگ سر جالیز
سپاه هم قایم شده پشت میز
مذهبی ها هم درموندند
تو تربیت بچه هاشون موندند
این همه بیحجاب جنده
خیابونو متر می کنند با خنده
هیچ کدوم ازاونا نمیدن
مردامون هم که ندید بدید ان
پ چرا چسبان میپوشن
یا لباس های باز با رنگ روشن
لعنتیا آخه شماها چتونه
سرتون هر چی میاد حقتونه...
آرزومه آمریکا جنگ کنه
که عرصه رو واستون تنگ کنه
تا بفهمید قدر عافیت رو
تا له بشید زیر آوار عین عنوگو
شما که عاشق پیشرفتید
ببینید تا کجا ها پیش رفتید...
کار پدر لخت کردن بچشه
نه اینکه یه مو از سرش کم نشه
زنه چادری انگاری خوابه
کنارش هم یه جنده ی بیحجابه
همه باهم توی اجتماع...
کم مونده تو کوچه ها کنن جماع

 

پدری که بچه اش لب تر کنه میگه چشم،

در حالی که ما بچگی انقدر میگفتیم بخر

زبونمون مو در می آوورد!

اینجا بود که آخرش می خرید و قدردان

بودیم و میفهمیدیم معنی صبر کردن رو

 

پدری که بچه میخوره زمین بدو بدو کنه

بلندش کنه بگه ببخشید حواسم نبود اما

ما بچگی می خوردیم زمین چی میگفتن

بزرگ بشی یادت میره بی احیاطی کردی

از همونجا میفهمدیم احتیاط کردن رو و

میفهمیدیم سوسول و ناز نازی نبودن رو

 

 از همه مهمتر ناز و نوازش پدرانه : زدن

من اعتقاد دارم تا آدم شکسته نشه یکی

دیگه و یه شخصیت بهتر ایجاد نمیشه.

 

 

تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

 

شعر های حافظ

هر یک مصرعش

یک به یک اتفاق

میفته تو عاشقی

 

شعر کاملش:👇

 

فاش می گویم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در این دیر خراب آبادم

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض

به هوای سر کوی تو برفت از یادم

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت

یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست

که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم

پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک

ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم

 

استراتژی جدید جندگان برای ایجاد بی نظمی

در معابر و عموم جامعه انداختن حجاب دقیقا

همان لحظه که یک چادری می بینند می باشد،

ما گول خوردیم و اهمیت دادیم معترضانه اما

شما گول نخورید که این ها همه برای اعصاب

خراب کردن و گرفتن آرامش بی حجاب اند و

آنها کرم دارند.به عبارت ساده کرم می ریزند!

 آنچنان از دست ملت شاکی ام 

 می‌زند بالا رگ بی‌ باکی ام

 من نه غیرت دارم و عرق وطن

می شوم چون دوستان هموطن

 دوست دارم آنچه می‌خواهند همه

هر چه سر ملت بیاید باز کمه

 دوست دارم طالبان وارد شود

بعد از آنکه آمریکا ز ایران رود

 بعد از آن داعش به آن ملحق شود

  قاتل این مردم احمق شود 

 دوست دارم چون عراق و سوریه 

 بی‌حجابان را بنامند حوریه 

  دوست دارم این الاغان لجن

جان دهند در زیر پاهاشان چو عن

 

 دوست دارم چون فلسطین خانه‌ها

 خانه نه با عرض پوزش لانه‌ها 

 لانه‌های موش را ویران کنند 

قصر مسئولین بمباران کنند

 

 

 جنده بازان در جهان صنعتگرند
زیدهای یکدگر را می‌برند
جنده بازا لااوبالی تر به پیش
بیحجاب آید تو عالی تر به پیش
خبر آمد خبری در راه است
سر خوش آن جنده کز آن آگاه است
 دل مستنمدان ای جان
بی حجاب نیاز دارد
به هوای دیدن آن هوای مو باز دارد
به پارک آمده ای جنده تا تو را بیند
به غیر جنده نه چیزی خواهد و نه می بیند

 

کی میگه بی کاری زیاده کار نیست؟

بحال کسب و کار باید خون گریست

کار زیاده اما نه کار بیگاری

بلا نسبت نه بیگاری حمالی

صفر تا صد کار با همین کارگر هاست

حقوق سرپرست، مهندس بالاست...!

کارگرامون مگه چه قدر جون دارند؟

چه قدر بار بیش از توان بر دارند؟؟!

چقدر بالاجبار اضافه کاری...؟

نه صبحانه نه شام و نه نهاری

چقدر روزای تعطیلی بردگی؟!

پس کِی میتونند بکنند زندگی

کارخونه دار چقدر درآمد داره

چقدرو واسه کارگرش میذاره

پول خرده های جیبشم نمیده!

تا میتونسته از حقش بریده..!

سود خودش چندین میلیاردیه

بهش میده چندرغاز کی به کیه

سفته چندصد میلیونی میگیره

واسه همین زیر سوال نمیره...

وقتی میدی استعفا از شرکتی

جرائت نداری کنی شکایتی...!

تو برگه استعفا توی شرکت

حق نداری بنویسی شکایت

دلیل استعفا دلیل شخصی!

ندیدی توی کارخونه تو نقصی

وگرنه از حقو حقوق خبر نیس

هر چی که گفتن مو به مو بنویس

یادت نره دادی دست ما سفته

شاکی بشی زندگیت برباد رفته

حکایت کارخونه هامون اینه

مردم میدونن و مسئول میبینه

نمیدونم چرا بیکار میشینه

دلیل هر مشکل ما همینه

اگر مسئول خالص و با اقتدار

بگه عوض بشه قوانین کار

دیگه کارگر ضعیف و زار نمیشه

کسی مجرد و بی کار نمیشه

کار زیاده اما چطور با خاری

حق داره هر کس میکنه بیزاری

نه سرویسی نه شام و نه ناهاری

اجباریه حتی اضافه کاری

یه روز جمعه تعطیلی نداری

تو یه آدم تو کشور بیماری

 

مسئولین بی مسئولیت+نظام سرمایه داری=فساد و بیکاری

 

 

 

امان از این وضع بد، این شرایط زمونه

 

طوری رقم زد که بشم نگهبان تو خونه

 

وقتی بره بیرون همش من میارم بهونه


شبانه روز دلواپسم دارم میشم دیوونه


ناهنجاری بدون منطق و فقط بااِحساس


ازم ساخته یک آدم پر استرس و حساس


فکر اینم وقتی بره بیرون زنم که تنهاس


دلخورم از زمونه و کفریَم از خلق الناس

نه مذهبی هستم و نه اهل دین و ایمونم
یه عهد بستم زناشویی پای اونم میمونم
این روزا نه مردونگی مونده نه دین و ایمون
دغدغه ی همه شده یه چیز فقط اونم نون
تو هیئت ها تا نباشه یه نذری و خوراکی
نداری هیچ مشتری حتی اگه باشی خاکی
همش یه جور شعاره و همش یه جور نمایش
یکی میاد بکنه از یه بی‌حجاب یه خواهش
امشب دیدم یه پرشیا داره به یه بی‌حجاب
میگه بریم صفا سیتی با همدیگه قبل خواب
برم جلو ثواب کنم میشم دوباره کباب
(آخه یادم نمیره یکبار دیدم یه ماشین باچند تا جوان داشتن به یه خانمی که بیحجاب بود متلک می انداختن، ولش نمی کردن چسبیده بودن و اون خانمه گفت ولم کنید مزاحم نشید و بعد منم داشتم نزدیک و نزدیک تر میشدم ولی انگار فهمیدن زودی راننده پیاده شد و من چند قدمی بودم که آروم با احترام برعکسه قبلش، بهش منو نشون داد و گفت این مذهبیه میخواد بیاد جلوش تابلو نکن الکی بگو بخند کنیم تا بره)
چیکار کنم من چی بگم خودش اونجور چرخیده 
که پرشیا با پرویی داره چراغ سبز میده
اگه قیافشو نکرده بود شبیه جنده
با ترس و لرز راه نمی رفت یا نمیشد شرمنده
خلاصه هر کی رو بگی یه جور تو فکر خودش
منم برای این چیزا میگم بقیه رو ولش
خودمونیم مثل یه خر توی گِل زندگی
گیر کردم با اینکه همش می کنم دوندگی
مگه من اسلحه دارم یا اینکه من پلیسم
یه فرد عادی پر عیب و خطا ام عزیزم
حالا بیام به این و اون بگم حیا کن که چی
با پرویی و جیغ و داد برگرده بگه یه چی
برای چی در بیفتم با هر لش هرزه باز
دشمن کنم خودم رو با گله گرگ و گراز
من از همه سرترم که واسه خودم میپرم
اما در عین حال تکم اینو بدون همسرم
خلاصه اینکه توی کارای همین خلایق
موندن همه ی علما، اللخصوص نوابق
اینا به یه دلقک چاق و گُنده کلیدساز
کلید کشور رو دادن ۸ سال به اون حقه باز
الانم که می بینی با تعصب نژادی
یکی اومد تا بکنه حمایت از فسادی
که اون کلید ساز خرفت زردمبو راه انداخت
ولی بجاش خونه برای این جوانها نساخت
تا به گناه رابطه ی نامشروع نیفتن
گفت به درک بزارن برن باهمدیگه بیفتن
دخترای نسل جدید هزار و یک دوست پسر
بدون اینکه پسرا داشته باشن یک خبر
برعکسشم زیاده و همشون این کاره اند
آویزون پدر مادر بی کار و آواره اند
مسئولیت پذیری نسل جوان صفره صفر
تحمل سختی ها و تاب و توان صفره صفر
وفا کجاست و عشق چیه میفهمن؟
یه مشت جنده سگ بازن و نفهمن
جندگی هم که شاخ و دم نداره
جنده ی بی حجابی ای بیچاره
زنا کردن تنها با اون قسمت نیست
با چشم و لمس آهای ای امپریالیست
بازم برو به خاطر لخت گشتن
به خاطر آزادی سر و تن
به خاطر سختی های ازدواج
خودت رو با افتخار بکن حراج
رییس جمهور بیار که بفروشدت
نمیدونی تو چی کردی با خودت

 

مسئولین بیکار+پلیسهای کم کار= جامعه بی قانون و بیمار

من قدیم(بچگیام،دهه هفتاد،هشتاد و نوجوانی)
مرغ و خروس زیاد نگه میداشتم؛🐔🐓🐣🐥

از اونجایی مرغ و ... رو ول کنی گربه میخوره،
هر وقت می بردمشون بیرون،خودمم مینشستم
چار چشمی حواسم بهشون بود که گربه نخوره.

حواستون به مرغاتون باشه گربه ها نخورن.🐱
🤔
من عادت ندارم خیلی غیر مستقیم بگم و روکم؛
پس در حقیقت ، وقتی لخت خانما و دختراتونو
رو میفرستید بیرون مواظب باشید😏

نمیدونم حرص کدومو بخورم

این وضع اجتماع و یا اقتصاد!

 

از اونوَر هرقدر آقایان کار کنند،

نمیتونند خونه بگیرند،محاله😔

از طرفی از صبح تا شب+جمعه

کار می کنند و خونه نیستند که

این وضع بیحجابی دختراشونه.

متاسفم🤦‍♂️

هنوز خیلی مونده به این فهم و شعور برسیم که یک سالن یا مسجد کوچیک این حجم از صدا براش خیلی زیاده.

لعنت به ما لعنت به ما لعنت به من که توی اینبی شعور ها دارمزندگی می کنم.

این مراسم جشن امام رضا در قزوین سالن شهید بابایی

این ویدئوی رژه رفتن مجری های عوضی با باندهای زلزله آفرین 👇برید به این آدرس تا کَر بشید  لعنت به من که توی اینا دارم زندگی می کنم برای خودم متاسفام وسط این همه بی شعورم

https://bayanbox.ir/info/7954530358865874745/%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B3%DB%B0%DB%B5%DB%B3%DB%B0-%DB%B2%DB%B1%DB%B4%DB%B2%DB%B4%DB%B3

همه چیز از اونجایی شروع شد

که کارای بی حد و حصر شرکتا،

در ساعات کاری زیاد و چند کار،

در چند قسمت شرکت با روزایی

که تعطیل بود اضافه کار اجباری

می کشیدند منو دلزده می کردند

برای همین بدم اومده از شرکتها.

 

همه چیز از اونجایی شروع شد
که کارای بی حد و حصر شرکتا،
در ساعات کاری زیاد و چند کار،
در چندین قسمت شرکت با ایام
تعطیل که اضافه‌کار اجباری بود
برگه قرارداد های آزمایشی که ۱
برگه از اون به دستمان نمیدادن
چون توش حقوق آدم رو نصفه
نوشته بود، بدون پرداخت بیمه
را بعدش نتونیم شکایت کنیم و
بماند که هر کسی صادقانه، زیاد
و خوب کار می کرد سو استفاده
می کردند کار بیشتر می کشیدن
خارج از توان و فراریم میدادند.

برای همین برم اومده از شرکتها.

جا داره خدا رو شاکر باشم، ازدواج کردم.

مشکل اینجاست که همیشه خواستیم دل بخواه خودمون

باشه و همه چیز رو خودمون درست کنیم، اما خراب شد!

در واقع باید حرکت کنیم و از خدا بخوایم هدایتمون کنه.

اول از همه بگم که من اهلش نیستم اما دیدم که دارم میگم:

اگه یادتون باشه قبلا(یعنی قبل از این قضایای زیاد شدن بی حجابی) هر دختری دنبال دوستی با جنس مخالف بود جذب می کرد پسر ها رو با آرایش غلیظ و لباس های ناجور و موی خودش رو بیرون گذاشتن از روسری و غیره.

ولی الان خیلی ها اصلا روسری نمیندازن و لباس های کم یا چسبان می پوشند؛

🤔حالا سوالم اینه، آیا واقعا همتون اهلش اید؟

من بعید میدونم همه ی اینا اهلش باشن که بدند

راننده سرویس بچه مدرسه ای های محله مون بودم که حقم رو نداد و رفتم تا واحدشون رو پیدا کنم، مدیر ساختمون گفت بگو برای چی میخوای بدونی کدوم واحد اند تا بگم بهت، منم فقط گفتم حق سرویس نداده این همه بردم رسوندم تا مدرسه😔اومدم بگیرم)حالا بماند که مدیر ساختمون نگفت کدوم واحد اند و گفت من بهشون میگم بدند.بعد اون حق خور برداشته پیامک داده که شکایت می کنم که اومدی دم خونه ما😳دیدم اینجوریه خودم رفتم کلانتری شکایت کنم که تا قضیه رو گفتم یکی از ماموران گفت اون حق داره شکایت کنه ازت.

دیدم برای پرونده دار نشدن باید از حقم بگذرم.

توی این زمونه نمیشه حقت رو بگیری مگر خودت هم پرونده دار بشی.😕

گذاشتم طلب ها رو توی دوره بازنشستگی که نیازی به گواهی عدم سو پیشینه ندارم زنده کنم، خدا رو چه دیدی شاید یه روزی ما هم یه کار خوب دائمی نصیبمون شد این مملکت.

شرکت رضا بافت استان قزوین(زمستون ۱۴۰۱) دستمزدم رو نداد.👉این داد بالاخره بعد از مدتی😏

شرکت لوله اتصالات البرزشهر صنعتی البرز واقع در استان قزوین دقیق نمیدونم چه سالی ولی(قبل از خوابیدنش در همین یکی دو سال اخیرحقم رو که یک ماه کار با شبکاری و اضافه کاری حتی جمعه ها بود نداد، الان دوباره راه انداختن ولی چون بیمه رد نکرده بود مثل رضا بافت حقم رو نمیدن.)

یه روز حقم رو میگیرم با این دنیا یا اون دنیا

چرا اینقدر سوء استفاده؟

میبینن کار نیست و مردم معتل کارند

سرعت خط تولید رو میبرن بالا و جای چند نفر از یکی کار میکشن،چرا؟

چرا؟

یا حقوق کار های خارج از کارخونه چرا اینقدر کمتره؟

بعضی جاها هم هم حقوق کمه و هم بیمه نمی کنند که یه وقت شکایت نکنیم از حقوق کم.چرا؟ خدا جون چرا؟ crying