n نوشته ها

نوشته های بدون موضوع واحد

n نوشته ها

نوشته های بدون موضوع واحد

 


یه روزی آرزوم این بود:

○از مسکن مهر در بیام
مسکن مهر پر از مهاجر،
مهاجر های مستاجر که،
هر چند ماه چند تاشون
میرن دائم جدید میاد...

اوایل از اینکه پنجره ها
روبروی هم هستند و یا
از دیوارها صداها میره،
و همچنین سر و صداها
بی نظمی بی فرهنگی...


ولی حالا خدا رو شکر...
چرا؟
چون راحت شدیم رفت
اما...
دغدغه من عوض شده،
دیگه نگرانی من بزرگتر
شده!
چون همه جا پره از یک
عده که بی آبرو شدند و
براشون هم مهم نیست!
نگرانم اگر فردا روز، یک
بچه متولد کنم توی این
ناهنجار ها بزرگ میشه.
لعنت بهشون که نه آبرو
نه دین و ایمون نه خدا
هیچی نمی شناسند.
تازه ذوق اینکه از اینجا
میریم شهر ازم گرفتند.
دیگه خوشحال نیستم،
برای هدفی که دو سال
پیش داشتم و نشد اما
الان شد.

انگار همش باید مشکلم
بزرگ تر بشه بطوری که
حل مشکلات قبلی زیاد
به چشم نیاد.
پس امیدوارم روزی هم
برسه طی سال های بعد
مشکل رم کردن عده ای
ناهنجار و تربیت شون،
با تدابیری برطرف بشه.
هرچند مشکل نمیخوام،
ولی ارزشش رو داره که
مشکلم طبق فرمولی به
عرض رسوندم دو برابر
ولی مشکل بی حجابی،
کاملا ریشه کن بشه بره
پی کارش به امید خدا.

 

  • (. ‿ .)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی