n نوشته ها

نوشته های بدون موضوع واحد

n نوشته ها

نوشته های بدون موضوع واحد

چرا هی سلام میدم توی نماز،
می بینید دارم هزار و یک نیاز

حالی بعد از سلامم نپرسیدید
ندیدید این دل پر سوز و گداز

اومدم نجف که راهم ندادید!
همه میرن یه سفر جاده هراز

من نشستم توی بین الحرمین
تا نذارید پشت در دوباره باز

شاید اون کوله من بهونه بود
شایدم حکمتی بود، شبیه راز

شایدم اونجا بودم برای عشق
برای عشقم تو راهو کردی باز

یعنی این که من لیاقت ندارم
داره این قصه ی من سر دراز

نمیدونم چجوری چه کار کنم
فقط میگم ای خدا برام بساز

  • (. ‿ .)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی